اصلا از
چادر و
چــــــــــــادری خوشش نمی آمد..
مهندسی شهرسازی می خوند..
می گفت چادر مزاحمه کارمه و موقع نقشه برداری و کار با دوربین دست و بالمو میگیره
بدون آرایش امکان نداشت بیرون بره..
اعتقادش به این بود که آرایش نشانه مرتب بودن و شخصیت یک دختر جوانه...
وضعیت نمازش هم چی بگم...دو روز می خوند و یه هفته نمی خوند..
مُحرم و غیر مُحرم..هر لحظه هندزفری به گوشش بود و گاها همراه با حرکات ناموزون..!
همیشه نگاهش به من ودوستانم یک جور خاص بود..شبیه به ترحم..
نگاه هایش ،حرکاتش ،فریاد میزد حرف دلشو..
این که ما چقدر عقب مونده ایم و اون عند کلاس...
دلش بهمون می سوخت که ما هیچی نمی فهمیم..
معنی حرکاتش این جمله بود: دانشجوی ترم بالایی و این قدر بی فرهنگ و بیکلاس..!
هم اتاقی بودیم..
موقعیتی پیش آمد که همه هم اتاقیا رفتند و من و او نزدیک به 10 روز باهم ماندیم...
زیاد باهم جور نبودیم اما هیچ وقت هم در مورد عقاید همدیگه و وضعیت ظاهری مون کلمه ای حرف نمی زدیم..
دوستی ما فقط در حد سلام و احوال پرسی و تعارفات معمولی...
خیلی دوست داشتم بهش نزدیک شم...
اما اون........................
من هم چون دوست نداشت کاری بهش نداشتم..
چند روز از باهم بودنمان گذشت...
این دختر از این رو به اون رو شد..
با تمام وجود ایمان آوردم به پذیرفته شدنش از طرف خدا...
همیشه تو نماز اول وقت از من سبقت می گرفت...بعد نماز آنقدر مناجات و دعا میکرد که از سر سجاده بلند شدنش نمی آمد...
یک روز مثل همیشه آرایش کردو به دانشکده رفت..
همکلاسیی داشت که چون دوست پسر داشت و نمی خواست در دانشگاه پیشنهاد داشته باشد چادر سر می کرد..آن هم چه چادر سر کردنی...
نمی دونم چی شده بود..دووم نیاورده بود که بیاد اتاق ،تو همون داشکده آرایششو پاک کرده بود و موهاشو داده بود زیر مقنعه و چادر دوستشو گرفته بودو سرش انداخته بود..
موقع برگشتن..درِ اتاق زده شد..در رو بازکردم...یک دختر چادریه ناز و خوشگل و معصوم..
داشتم بال در می آوردم...انگار فرشته بود...
بهم میگه:م.م این چادره دوستمه گرفتم (همون همکلاسیش که...)..میشه اون چادر اضافه تو بهم امانت بدی..
عزیز دلم چادری شدنت خیلی مبارکه..چادرم مال خود خودت..ایشالا تاج سرت شه..
می گفت رفتم پیش استادمون منو نشناخت...میگفت تاحالا ندیدمت ،تو دانشجوی منی؟کلاسارو میومدی؟
.....
او با چند متر پارچه مشکی به این همه معرفت رسید...
عاشقانه نوشت: به این میگن عشق..به این میگن انتخاب...به این میگن معرفت...
دوستانه نوشت:پوشش یعنی بال..یعنی پرواز..یعنی اوج معرفت..یعنی اوج ادب..چقدر قدر چادر مشکی مونو میدونیم؟چقدر مواظبشی بانو؟؟
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۱/۰۲/۱۰ ساعت 9:36 توسط زینت زن=حفظ حجاب Hejab pix
|