پنج فراز پند آموز و بسیار خواندنی از زندگی امام صادق (ع)
به مناسبت این ایام که مصادف با شهادت جانگداز رئیس مذهب تشیع؛ امام صادق(ع) است، برگزیدههایی از زندگی و رهنمودهای گهربار و سعادت بخش این امام همام را تقدیم عزیزان میکنم.
فهرست مطالب:
- راهی آسان برای ادای قرض، گشایش زندگی و توفیق رفتن به حج
- امام صادق(ع) روزگار خود را چگونه سپری میکرد؟
- راهی برای ورود آسان به بهشت
- گوشهای از عظمت خدا در تلخى آب گوش و شورى آب چشم
- همانند سلمان باشیم تا امام(ع) به یاد ما باشد

راهی آسان برای ادای قرض، گشایش زندگی و توفیق رفتن به حج
راوی میگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: قرض زیادی به عهده دارم، عائلهمندم، قدرت بر حج ندارم، مرا دعائی بیاموز، تا با آن دعا کنم و حوائجم برآورده شود.
امام(ع) فرمود: بعد از هر نماز واجب بخوان:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْضِ عَنِّی دَیْنَ الدُّنْیَا وَ دَیْنَ الْآخِرَة».
خداوندا، بر محمد و آل محمد درود فرست، و بدهی دنیا و آخرت مرا أدا نما.
عرض کردم: بدهی دنیا برایم معلوم است، بدهی آخرت چیست؟
فرمود: بدهکاری آخرت؛ «حج» است.
منبع: معانی الأخبار: 175.

امام صادق(ع) روزگار خود را چگونه سپری میکرد؟
مرحوم قطب الدّین راوندى روایت کرده است:
روزى از امام صادق(ع) سؤال کردند: روزگار خود را چگونه سپرى مىفرمائى؟
حضرت در جواب فرمود: عمر خویش را بر چهار پایه و رکن اساسى سپرى مىنمایم:
مىدانم آنچه که روزى براى من مقدّر شده است، به من خواهد رسید و نصیب دیگرى نمىگردد.
مىدانم داراى وظائف و مسئولیّتهائى هستم، که غیر از خودم کسى توان انجام آنها را ندارد.
مىدانم مرا مرگ در مىیابد و ناگهان بدون خبر قبلى مرا مىرباید؛ پس باید هر لحظه آماده مرگ باشم.
و مىدانم خداى متعال بر تمام امور و حالات من آگاه و شاهد است و باید مواظب اعمال و حرکات خود باشم.
منبع: مستدرک الوسائل12: 172.

راهی برای ورود آسان به بهشت
شخصى نزد امام صادق(ع) حضور یافت؛ و عرضه داشت: یابن رسول الله! پدرم پیر و ضعیف گشته، بطورى که همانند بچّه کوچک باید در خدمت او باشم؛ و نیز او را براى قضاء حاجت بغل مىکنم.
حضرت فرمود: چنانچه توان داشته باشى باید این کار را ادامه دهى؛ و نیز باید با کمال ملاطفت و مهربانى برایش لقمه بگیرى و دهانش بگذارى.
و انجام این امور فرداى قیامت، راه ورود به بهشت را برایت آسان مىگرداند.
منبع: جامع السّعادات 2: 265.

گوشهای از عظمت خدا در تلخى آب گوش و شورى آب چشم
ابن ابى لیلى(که یکى از دوستان امام جعفر صادق(ع) است) حکایت میکند:
روزى به همراه نُعمان کوفى به محضر مبارک آن حضرت وارد شدیم. حضرت به من فرمود: این شخص کیست؟
عرض کردم: مردى از اهالى کوفه به نام نعمان مىباشد، که صاحب رأى و داراى نفوذ کلام است.
حضرت فرمود: آیا همان کسى است که با رأى و نظریّه خود، چیزها را با یکدیگر قیاس مىکند؟
عرض کردم: بلى.
پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اى نعمان! آیا مىتوانى سرت را با سایر أعضاء بدن خود قیاس نمائى؟
نعمان پاسخ داد: خیر.
حضرت فرمود: کار خوبى نمىکنى.
سپس افزود: آیا مىشناسى کلمه اى را که اوّلش کفر و آخرش ایمان باشد؟
جواب گفت: خیر.
امام علیه السلام پرسید: آیا علت شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بى مزّه بودن آب دهان را میدانی؟
اظهار داشت: خیر.
ابن ابى لیلى مىگوید: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم: فدایت شوم، شما خود، پاسخ آنها را براى ما بیان فرما تا بهرهمند گردیم.
امام صادق(علیه السلام) در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربى آفریده است؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه، در آن نمىبود پیه ها زود فاسد مىشد.
و همچنین خاصیّت دیگر آن، این است که اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مىشود و آسیبى به چشم نمىرسد.
و خداوند در گوش، تلخى قرار داد تا آن که مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.
و بى مزّه بودن آب دهان، موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛
و نیز به وسیله رطوبت حلق به آسانى اخلاط سر و سینه خارج مىگردد.
و امّا آن کلمه اى که اوّلش کفر و آخرش ایمان مىباشد: جمله «لا إله إلا الله» است، که اوّل آن «لا إله» یعنى؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد، و آخرش «إلا الله» است، یعنى؛ مگر خداى یکتا و بى همتا.
منبع: بحارالأنوار 2: 295.

همانند سلمان باشیم تا امام(ع) به یاد ما باشد
یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) نقل میکند:
در حضور امام بودم به ایشان عرض کردم: ای سید و آقای من! چه بسیار یاد «سلمان فارسی» را از شما میشنوم!
امام فرمود: نگو «سلمان فارسی»، بلکه بگو «سلمان محمّدی».
آیا میدانی چرا زیاد از او یاد میکنم؟
عرض کردم: نه.
فرمود: برای سه خصلت که در او بوده است:
1- مقدّم داشتن میل و خواستهی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بر میل خودش.
2- محبت و دوستی نسبت به فقرا و ترجیح دادن آنها بر ثروتمندان.
3- دوست داشتن دانش و دانشمندان.
همانا سلمان بنده شایسته و مسلمانی بود که به حق گرویده بود، و از مشرکین نبوده است.
منبع: طرائف الحکم 2: 344.

-
کور شدن ناصبی خبیث دراثر جسارت به امام صادق(ع)
-
پیشگویی امام صادق(ع) از مرگ زن بد اخلاق با شوهرش
-
ما وارث پیامبریم نه جادوگر!

کور شدن ناصبی خبیث دراثر جسارت به امام صادق(ع)
ابو هارون مکفوف(که نابینا بود) میگوید: به قصد شرفیابی محضر امام صادق(ع) از منزل بیرن آمدم
در میان راه یکی از دشمنان حضرت، مرا دید. جسارت کرد و گفت: کوری نزد کور دیگر میرود.
سپس گفت: سرانجام شما آتش است ای جادوگرها و ای ساحرها!!!
ابوهارون میگوید: با حالت غمگین و گریان نزد امام صادق(ع) آمدم و جریان را گفتم.
حضرت فرمود: ای ابوهارون! سخن دشمنان ما تو را ناراحت نکند، بخدا سوگند او بر خداوند جرأت پیدا کرده و خداوند به سزای عمل او، نعمت چشم را از او خواهد گرفت.
ابوهارون میگوید: از حال آن خبیث جویا شدم، معلوم شد که هنوز به منزلش نرسیده بود که عدسی چشمش صدمه دیده و نابینا شده، و از مردم میخواسته او را راهنمایی کنند و مکرر میگفته: سرزنش مکن تا مبتلا نشوی.
(منبع: مدینةالمعاجز ج6، ص 172)

پیشگویی امام صادق(ع) از مرگ زن بد اخلاق با شوهرش
حسین بن ابى العلا گفت: خدمت حضرت صادق(علیه السّلام) بودم. مردى خدمت امام(ع) وارد شد و از بد اخلاقى همسرش شکایت کرد.
امام(ع) فرمود او را بیاور.
وقتى زن آمد، حضرت به او فرمود: چرا شوهر خود را اذیت میکنى؟ زن گفت: خدا او را چنان و چنین کند.
امام(ع) فرمود: اگر بر همین وضع بمانى، سه روز دیگر بیشتر زنده نخواهى ماند.
(در کمال تعجب) زن در پاسخ امام(ع) گفت: بهتر، من نمیخواهم او را ببینم.
امام(ع) رو به مرد نموده و فرمود: زنت را ببر، سه روز دیگر با هم هستید.
روز سوم که شد، همان مرد آمد. امام(ع) فرمود: زنت چه شد؟
عرض کرد: بخدا سوگند همین الان از دفن او بر میگردم.
امام(ع) فرمود: این زن از حدّ خود تجاوز کرد، خداوند عمرش را قطع کرد و این مرد را از دست او راحت نمود.
(منبع: بحار الانوار ج 47، ص 97)

ما وارث پیامبریم نه جادوگر!
على ابن ابى حمزه گفت: در خدمت حضرت صادق(ع) براى انجام حج رفتم.
در بین راه زیر درخت خرماى خشکى نشستیم.
امام(ع) زیر لب دعایی خواند که من نفهمیدم. بعد فرمود: ای درخت! از آنچه خداوند متعال در نهاد تو قرار داده بما بخوران.
ناگهان دیدم درخت خرماى خشک، به طرف حضرت صادق(ع) کج شد، داراى برگ بود و خرما داشت.
بمن فرمود: نزدیک شو، بسم اللَّه بگو و بخور. عالى ترین و لذیذترین خرمائى بود که تاکنون خورده بودم.
در این موقع مرد عرب صحرانشینی که شاهد جریان بود گفت: تا کنون جادویی از این بزرگتر ندیده بودم.
امام(ع) فرمود: ما وارث انبیاء هستیم، اهل سحر و شعبده نیستیم. بلکه از خدا تقاضا کردم، اجابت فرمود.
اما آن مرد لجاجت کرد و نپذیرفت.
امام(ع) فرمود: آیا میخواهی دعا کنم خدا تو را به صورت سگى در آورد، بروى خانه پیش خانوادهات و براى آنها دم بجنبانى.
اعرابى از روى نادانى و غرور گفت: دعا کن.
در همان موقع به دعای امام(ع) مسخ شد و به صورت سگى در آمد و رفت.
حضرت صادق(ع) بمن فرمود: دنبال او برو. رفتم تا وارد منزلش شد. شروع به دم جنبانیدن براى زن و فرزند خود کرد. آنها چوبى برداشته او را از خانه بیرون کردند.
برگشتم خدمت حضرت صادق(ع) در همان میان که ما حرف او را میزدیم، آمد و مقابل امام(ع) ایستاد، اشکهایش جارى بود، خود را بخاک میمالید و صدائى تضرع آمیز در مىآورد.
امام(ع) بر او رحم نموده از خداوند خواست او را به صورت اول برگرداند. به قدرت خداوند به صورت اول برگشت. حضرت به او فرمود: حالا ایمان آوردى.
عرضکرد: آری، هزار هزار مرتبه.
(منبع: کشف الغمّة ج2: ص417)
به نقل از : قصه ی سالگرد
این وبلاگ به نیت احیای امر به معروف و نهی از منکر در فضای مجازی و همچنین فضای حقیقی