تشییع پیکر شهید امنیت سید روح‌الله عجمیان

مراسم تشییع و تدفین با پیکر شهید امنیت سید روح‌الله عجمیان، صبح دوشنبه ۱۶ آبان‌ماه ۱۴۰۱ با حضور مردم خداجوی و شهیدپرور کرج برگزار شد. شهید سید روح‌الله عجمیان، متولد ۲۰ بهمن سال ۱۳۷۴ در کوهدشت لرستان و از بسیجیان حوزه ۴۱۷ شهدای کمالشهر کرج بود که سابقه عضویت ۱۲ ساله در بسیج را داشت. وی در منطقه خرمدشت کرج در اثر جراحت شدید ناشی از حمله آشوبگران به وی با ضربات چاقو به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

مراسم راهپیمایی روز ۲۲ بهمن

مراسم راهپیمایی روز ۲۲ بهمن چهل و دومین فجر انقلاب چهارشنبه ۲۲بهمن ۹۹ در تمام شهرهای کشور به شکلی متفاوت از سالهای قبل؛ با حضور خودرویی و موتوری مردم و دوچرخه سواران، برپا شد.

 

ادامه عکس ها در " ادامه مطلب "

 

ادامه عکس ها در " ادامه مطلب "

ادامه عکس ها در " ادامه مطلب "

ادامه نوشته

فاطمه نیک‌گستر

سوم دسامبر مطابق با سیزدهم آذر ماه از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد به عنوان روز جهانی معلولین اعلام شده است.

بیش از پانصد میلیون نفر به دلیل نقص در سیستم مغزی، جسمی و حسی از معلولیت رنج می‌برند. فاطمه نیک گستر۲۳ ساله و ساکن کرج است. از بدو تولد با نقص عضو از ناحیه دو دست و دو پا بدنیا آمد. قدرت و توانایی او در برخورد با مشکلات پیش رو از همان کودکی باعث شد در مدرسه عادی در کنار دیگر دانش آموزان تحصیل کند و اکنون دانشجوی کارشناسی رشته روانشناسی ست.

علاقه زیادی به کارهای هنری از جمله نقاشی و آشپزی دارد و بسیاری از کارهای شخصیش را خودش انجام می‌دهد مگر در موارد خاص که مادر به او کمک می‌کند.فاطمه اعتماد به نفس بالای خود را مدیون پدر و مادرش می‌داند چراکه شرایط خاص او باعث نشد از حضور در اجتماع خجالت زده و یا ابایی داشته باشد.

او می‌گوید خوشحالم که مردم با دیدن من به یاد خدا می‌افتند و شکرگزار سلامتی خود هستند. رسیدن به مقطع دکتری روانشناسی و فعالیت در حوزه روانشناسی کودک اهداف اوست و دیدار با رهبر معظم انقلاب آرزوی فاطمه است.

محمدصادق نیک گستر

 

 

 

 

دریافت تمام عکس ها

http://fna.ir/f19m3k

بی مقدمه به همسرت بگو: « حال دلت چطور است؟ »

 

 

خیلی از جوانان ما این روزها خوشبختی را داشتن ماشین و خانه و سفرهای خارجی لوکس می دانند چه اینکه اگر اینها را نداشته باشند در هیچ کجا احساس خوب و خوشبختی ندارند و خود را بدبخت می دانند. اما شاید بهترین تعریف را از خوشبختی ائمه ما در دین کرده باشند که با تعاریف امروزه از خوشبختی فرسنگ ها فاصله دارد

 

ادامه نوشته

مراسم گرامیداشت شهدای هفت تیر

 

آئین بزرگداشت شهدای فاجعه هفتم تیر صبح شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹ با حضور سعید اوحدی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، خانواده های شهدای این حادثه و چهره های سیاسی و فرهنگی در مجتمع فرهنگی سرچشمه برگزار شد. معاون رئیس جمهور در این آئین گفت: افکار شهید بهشتی هنوز راهساز آینده نظام است و دشمنان با شناخت دقیق از انقلاب و شهید بهشتی به حذف او اقدام کردند.

http://fna.ir/ey9dih 

 

 

 

مراسم وداع با شهید «محمود توکلی»

مراسم وداع با شهید «محمود توکلی»، فرمانده گروه تفحص لشکر امام حسین (ع) و جانشین قرارگاه تفحص شهدا در کردستان عراق شامگاه پنجشنبه 11 مهرماه 1398 در گلستان شهدای اصفهان برگزار شد. شهید توکلی روز چهارشنبه 10 مهرماه 1398 در در منطقه عملیاتی پنجوین عراق بر اثر انفجار مین به درجه رفیع شهادت نائل شد.

مراسم وداع با شهید «محمود توکلی»، فرمانده گروه تفحص لشکر امام حسین (ع) و جانشین قرارگاه تفحص شهدا در کردستان عراق شامگاه پنجشنبه 11 مهرماه 1398 در گلستان شهدای اصفهان برگزار شد. شهید توکلی روز چهارشنبه 10 مهرماه 1398 در در منطقه عملیاتی پنجوین عراق بر اثر انفجار مین به درجه رفیع شهادت نائل شد.

 

مراسم وداع با شهید «محمود توکلی»، فرمانده گروه تفحص لشکر امام حسین (ع) و جانشین قرارگاه تفحص شهدا در کردستان عراق شامگاه پنجشنبه 11 مهرماه 1398 در گلستان شهدای اصفهان برگزار شد. شهید توکلی روز چهارشنبه 10 مهرماه 1398 در در منطقه عملیاتی پنجوین عراق بر اثر انفجار مین به درجه رفیع شهادت نائل شد.

 

مراسم وداع با شهید «محمود توکلی»، فرمانده گروه تفحص لشکر امام حسین (ع) و جانشین قرارگاه تفحص شهدا در کردستان عراق شامگاه پنجشنبه 11 مهرماه 1398 در گلستان شهدای اصفهان برگزار شد. شهید توکلی روز چهارشنبه 10 مهرماه 1398 در در منطقه عملیاتی پنجوین عراق بر اثر انفجار مین به درجه رفیع شهادت نائل شد.

 

مراسم وداع با شهید «محمود توکلی»، فرمانده گروه تفحص لشکر امام حسین (ع) و جانشین قرارگاه تفحص شهدا در کردستان عراق شامگاه پنجشنبه 11 مهرماه 1398 در گلستان شهدای اصفهان برگزار شد. شهید توکلی روز چهارشنبه 10 مهرماه 1398 در در منطقه عملیاتی پنجوین عراق بر اثر انفجار مین به درجه رفیع شهادت نائل شد.

ادامه نوشته

رسید طلا ها را نمی گیری؟

 

مادر شهدا شهید شهادت عزیز ایران  ابی

 

برای خدا، برای امام، برای حجاب

 

این جوان پا میشود میرود جنگ،

جانش را کف دستش میگیرد،

از خطرات عبور میکند، برای چه؟

این در وصیّت‌نامه‌ها منعکس است؛

برای خدا، برای امام، برای حجاب.

ادامه نوشته

وداع با شهید گمنام

 

مراسم وداع با پیکر مطهر ۳شهید گمنام تازه تفحص‌شده دفاع مقدس همزمان با عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) شامگاه یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷ در حرم مطهر شاهچراغ(ع) برگزار شد.

 

مراسم وداع با پیکر مطهر ۳شهید گمنام تازه تفحص‌شده دفاع مقدس همزمان با عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) شامگاه یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷ در حرم مطهر شاهچراغ(ع) برگزار شد.

 

ادامه نوشته

سیزدهمین آیین عطرافشانی و گلباران مزار شهدای ادیان توحیدی

سیزدهمین مراسم ملی عطر افشانی و گلباران مزار شهدای ادیان توحیدی روز پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۷ در باغ شهدای زرتشت برگزار شد.

 

 

 

 

 


ادامه نوشته

‎استقبال از پیکر مطهر ۱۲ شهید در مشهد مقدس

 

پیکرمطهر ۱۰ شهید تازه تفحص‌شده دوران دفاع مقدس و ۲ شهيد مدافع حرم، ظهر شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۷ با استقبال مسئولان استانی و اقشار مختلف مردم از طریق فرودگاه شهيد هاشمى نژاد وارد مشهدمقدس شد.

پیکرمطهر ۱۰ شهید تازه تفحص‌شده دوران دفاع مقدس و ۲ شهيد مدافع حرم، ظهر شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۷ با استقبال مسئولان استانی و اقشار مختلف مردم از طریق فرودگاه شهيد هاشمى نژاد وارد مشهدمقدس شد.
ادامه نوشته

شهید گمنام

 
مراسم وداع با پیکر مطهر ۳شهید گمنام تازه تفحص‌شده دفاع مقدس همزمان با عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) شامگاه يکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷ در حرم مطهر شاهچراغ(ع) برگزار شد.
 
مراسم وداع با پیکر مطهر ۳شهید گمنام تازه تفحص‌شده دفاع مقدس همزمان با عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) شامگاه يکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷ در حرم مطهر شاهچراغ(ع) برگزار شد.
ادامه نوشته

شیــر زنان روزگار


شیــر زنان روزگار

شهیدی که لباس دامادی‌ اش را به دوستش بخشید


* لباس دامادی‌ اش را به دوستش بخشید

آقا محمد توجه ویژه‌ای به بحث بیت‌المال داشت؛ در روابط عمومی سپاه هم که بود، می‌دیدم چگونه از برگه‌های کاغذ صرفه جویی کرده و همیشه از کاغذهای باطله استفاده می‌کرد.


موتور سیکلت سپاه در دستش بود ؛ آن زمان ما در حال ساخت خانه‌مان بودیم؛ آقا محمد در اوج گرما و در حالی که روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه می‌گرفت، مسیر طولانی منزل تا خانه در حال ساخت را پیاده رفت و آمد می‌کرد ولی از وسیله بیت‌المال استفاده نمی‌کرد.


یک بار هم قرار بود به همراه یکی از دوستانش برای خرید تیرآهن بروند ؛ به منزل آمد و گفت: « دو تا پیراهن بیاورید »؛ او نمی‌خواست با لباس سپاه برای خرید برود؛ زیرا از لباس سپاه سوء‌استفاده نمی‌کرد؛ دو عدد پیراهن به او دادم؛ یکی پیراهن دامادی‌اش بود که آن را داد تا دوستش بپوشد؛ بعد هم که کارشان تمام شده بود، آن لباس را نیاورد و گفت: «آدم آنچه خوب است و دوستش دارد را به دوست خوب‌اش می‌دهد».




شهید محمد تقی ترکمانی در کنار مادرش


همسر شهید مفقود « محمد تقی ترکمانی » گفت: همسرم پیراهن دامادی‌اش را داد تا دوستش بپوشد؛ بعد هم که کارشان تمام شده بود، آن لباس را نیاورد و گفت: «آدم آنچه خوب است و دوستش دارد را به دوستش می‌دهد».       ************      به گزارش شیرازه به نقل از فارس، 32 سال بی‌خبری از یار سفر کرده اگرچه در بیان، چیدن اعداد و کلمات در کنار هم است، اما وقتی وارد معنای انتظار می‌شوی، چقدر سخت است که ندانی او کجاست؟ چه می‌کند؟ آیا باری دیگر او را خواهی دید؟      هر لحظه و هر کجا به یادش هستی، حرف‌ها و خواسته‌هایش را مرور می‌کنی، او را ناظر بر اعمالت می‌بینی و انتظار به پایان نمی‌رسد که نمی‌رسد...      مهین احمدی همسر سردار شهید بی‌نشان «محمدتقی ترکمانی» مسئول روابط عمومی و تبلیغات سپاه همدان است که از شهریور 1360 تا امروز، منتظر خبری از پدر عمار است.      تصویر سمت راست شهید محمدتقی ترکمانی و شهید سلیمانی      * لباس دامادی‌اش را به دوستش بخشید      آقا محمد توجه ویژه‌ای به بحث بیت‌المال داشت؛ در روابط عمومی سپاه هم که بود، می‌دیدم چگونه از برگه‌های کاغذ صرفه جویی کرده و همیشه از کاغذهای باطله استفاده می‌کرد.      موتور سیکلت سپاه در دستش بود؛ آن زمان ما در حال ساخت خانه‌مان بودیم؛ آقا محمد در اوج گرما و در حالی که روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه می‌گرفت، مسیر طولانی منزل تا خانه در حال ساخت را پیاده رفت و آمد می‌کرد ولی از وسیله بیت‌المال استفاده نمی‌کرد.      یک بار هم قرار بود به همراه یکی از دوستانش برای خرید تیرآهن بروند؛ به منزل آمد و گفت: «دو تا پیراهن بیاورید»؛ او نمی‌خواست با لباس سپاه برای خرید برود؛ زیرا از لباس سپاه سوء‌استفاده نمی‌کرد؛ دو عدد پیراهن به او دادم؛ یکی پیراهن دامادی‌اش بود که آن را داد تا دوستش بپوشد؛ بعد هم که کارشان تمام شده بود، آن لباس را نیاورد و گفت: «آدم آنچه خوب است و دوستش دارد را به دوست خوب‌اش می‌دهد».      * به بچه‌ها می‌گفت: «بچه‌های خوب انقلاب باشید»      شهید ترکمانی مردم‌دار بود، آشنایان متعددی با عقاید مختلف داشت؛ او قدرت جاذبه داشت و دوستانی را که حتی به خطا می‌رفتند را کنار نمی‌گذاشت. یک شب صدای آهنگ مراسم عروسی همسایه‌مان، تا خانه ما می‌آمد؛ ما هم دعوت بودیم؛ از قبل کمک مالی به آنها کرده بود و با اینکه از صدای موسیقی ناراحت بود ولی در مراسم شرکت کرد.      با اینکه فرصتش کم بود، توجه زیادی به همسایه‌ها هم داشت؛ هر روز ساعتی را برای اینکه به بچه‌های همسایه نماز و قرآن یاد بدهد صرف می‌کرد. آقامحمد بین بچه‌ها مسابقه می‌گذاشت و در صورت یادگیری درست به آنها جایزه می‌داد. در این برنامه‌ها هم بچه‌های محله و هم خواهر و برادر خود من حضور داشتند.      او بچه‌های کوچه را به مسجد می‌برد و برای آنها جلسات قرآن و احکام و کتاب‌خوانی می‌گذاشت و می‌گفت: «حتماً به حرف پدر و مادرتان گوش بدهید و نماز را هیچ موقع فراموش نکنید؛ کمتر وقت‌تان را به بازی تلف کنید؛ بیشتر درس بخوانید و فرزندان فهمیده و درس خوانده انقلاب باشید».      شهید ترکمانی در کنار مادرش      * دوست داشتم همسرم شهید شود      قبل از حضور شهید ترکمانی در عملیات شهیدان «رجایی و باهنر»، شهید شهبازی فرمانده سپاه همدان سفارش کرده بودند که شهید ترکمانی به جبهه نرود و گفته بود: «ماندن شما در اینجا برای اینکه چند نفر را مثل خودتان تربیت کنید، خیلی بهتر و مؤثرتر است» اما محمدآقا قبول نمی‌کرد.      بالاخره زمان اعزام نیروها فرا رسید؛ دیدم حال خوبی ندارد و می‌گفت: «نمی‌گذارند من بروم، ولی می‌روم» ساکش را گرفت دستش و رفت. سوار هر مینی‌بوس که می‌شد، پیاده‌اش می‌کردند و در آخر گفت: «حتی اگر شده با ماشین سواری می‌روم» این امکان هم فراهم نشد تا آن زمان به جبهه اعزام شود.      در این دوره از اعزام نیروها به دلیل لو رفتن عملیات، عملیاتی صورت نگرفت؛ آقامحمد خیلی ناراحت بود و می‌گفت: «من لیاقت رفتن به عملیات و شهادت را نداشتم» به او گفتم: «شاید مصلحت این است؛ این طور فکر نکن، تو لیاقتش را داری». هر چیزی که شهید دوست داشت من هم دوست داشتم حتی شهید شدن او را چون او دوست داشت و نمی‌خواستم به خاطر اینکه شهید نشده، افسوس بخورد.      عزاداری شهیدان رجایی و باهنر در منطقه توسط نیروهای سپاه همدان      * 100 کیلو برنج برای مراسم شهادتش خریده بود      دیگر در آخرین روزها، هربار که با محمدآقا خداحافظی می‌کردم، احساسم این بود که خداحافظی آخر است؛ قرار بود اوایل شهریور به منطقه اعزام شوند، قبل از رفتن یک پارچه مانتویی برایم خرید و گفت: «برای خودت مانتو بدوز، من می‌روم و بازگشتم 15 روز طول می‌کشد؛ وقتی برگردم، برویم مشهد».      قبل از شهادت کیسه برنج 100 کیلویی خرید و گفت: «این برای مراسم شهادت من است». در دوران ازدواج چند عکس از خودش آورد و پرسید: «کدام بهتر است؟» از او پرسیدم: «می‌خواهی چه کار؟» گفت: «نمی‌خواهم بعد از شهادتم به زحمت بیفتید؛ این عکس را برای اعلامیه آماده کنم»؛ آن عکس را به عکاسی برد و در قاب عکسی گذاشت که عکس شهدا را در آن می‌گذاشتند.      * آخرین شب به من درس مقاومت می‌داد      آخرین شبی که من و آقا محمد در کنار هم بودیم، هیچ کدام نخوابیدیم؛ من گریه می‌کردم و می‌دانستم که شب آخری است که باهم هستیم؛ با دلی شکسته می‌گفتم: «من بعد از تو چه کنم؟» او گفت: «پس خدا را فراموش کردی؟ خدایی که ما را آفریده و ما را بهم رسانده؛ بعد از من خدا نگهدار شماست» و بعد شروع کرد از مقاومت و رسالت زنان صدر اسلام صحبت کردن. از حضرت فاطمه(س) و حضرت زینب(س) برای من حرف زد؛ تا صبح آرامتر شدم.      صبح آن روز  مانند همیشه باهم صبحانه خوردیم؛ می‌دانستم که او دیگر برنمی‌گردد؛ هنوز هم بعد از گذشت 32 سال، استکان چایی که شهید برای آخرین بار در آن چای خورد را نَشُستم و نگه داشتم.      * راز نگین گمشده      بعد از شهادت شهیدان رجایی و باهنر، عملیاتی که قرار بود در منطقه قراویز استان کرمانشاه انجام شود، به نام عملیات شهیدان «رجایی و باهنر» نام گرفت؛ نیروها برای آزادسازی تپه‌های قراویز رفتند اما در حالی که یک جاسوس عملیات را لو داده بود، همسرم و 61 نفر از نیروهای اولیه سپاه در این عملیات به شهادت رسیدند.      بازدید نمایشگاه در روستای قهاوند      متأسفانه با توجه به اینکه منطقه در دست بعثی‌ها بود، مدت 11 ماه از همسرم و دیگر شهدای این عملیات خبر نداشتیم.      در جریان شهادت آقامحمد در خواب دیدم که نگین انگشترم نیست؛ دنبالش می‌گشتم اما آن را پیدا نمی‌کردم. خواب گم شدن نگین انگشترم را برای مادر آقا محمد تعریف کردم؛ او ناراحت شد و گفت: «ان‌شاءالله که خیر است».      روز و شب دلشوره و اضطراب زیادی داشتم؛ پسرم عمار با اینکه 7 ماهه بود، همیشه گریه می‌کرد؛ مخصوصاً شبی که آقا محمد شهید شده بود.      * نحوه شهادتش را در خواب برای من تعریف کرد      در یک شب خواب دیدم در تپه‌های «قراویز» در دست آقا محمد یک سطل آب است.      ـ محمد، تو شهید شدی؟      ـ بله      ـ  چطوری؟      ـ  من در یک سنگر بودم که خمپاره آمد تو سنگر خورد به شکمم و دل و رودهام ریخت بیرون، خودم دل و رودهام را جمع کردم داخل شکمم. بعد هم از شدت خونریزی شهید شدم.      ـ جنازهات کجاست؟      ـ مرا داخل یک تابوت مشکی رنگ گذاشتند و بردند؛ من الان در کنار آب زمزم هستم.      * 32 سال است دنبال آقا محمد می‌گردم      چند ماه بعد، صبح که از خواب بیدار شده بودیم، چند نفر از بچه‌های سپاه به منزل‌مان آمدند؛ می‌خواستم برایشان صبحانه آماده کنم؛ حضورشان در منزل برای من سؤال بود؛ عمار بر «رو روک» سوار بود؛ از لابلای در دیدم، آقای سمیری (دوست آقا محمد) عمار را بغل گرفت، بوسید، گریه کرد و دوباره عمار را در «رو روک» گذاشت؛      در این حین شنیدم که آنها درباره نحوه شهادت آقامحمد صحبت می‌کردند؛ آمدم به مادرشوهرم گفتم؛ او گریه می‌کرد و باورش نمی‌شد؛ رفتم از آقای سمیری پرسیدم که به من راستش را بگویید و او گفت: «تیر به کمرش خورده و در بیمارستان تبریز بستری شده است».      من یک لحظه درد کشیدن آقا محمد را با تمام وجودم احساس کردم؛ دوباره اصرار کردم که راستش را به من بگویند؛ فقط در آخر صحبت‌هایش این را شنیدم که گفتند: «ترکمانی به فوض عظیم شهادت رسیده است...». وصیتنامه شهید در ساکش بود و برادران سپاه بعد از شهادت آن را به خانه آورد و برای ما خواندند.      در این دوران در هر مهمانی و زیارت و هر جایی که می‌رفتم، حتی اگر کسی در می‌زد، منتظر آمدن محمد بودم؛ همیشه در ذهنم بود که محمد می‌آید. او نه تنها همسرم بود، بلکه معلم من بود و هر چقدر از او بگویم، کم گفتم.      با اینکه 32 سال از این جریان می‌گذرد، من هنوز باور نمی‌کنم که آقا محمد شهید شده است و منتظر بازگشتش هستم.      * منتظر بودم تا صدای محمد را از رادیو گوش بدهم      با دادن این خبرها باز هم اصرار داشتم که آقا محمد زنده است؛ وقتی که اسرای ایرانی در عراق رادیو صحبت می‌کردند، دائماً انگشتم روی دکمه ضبط صدا بود، به خاطر اینکه اگر آقا محمد، خواست صحبت کند، حرف‌هایش را ضبط کنم و به همه ثابت کنم که محمد زنده است.      * کسی که شاهد شهادت همسرم بود      بعد از بازگشت اسرا به ایران، آقای سمیری و محمد گماری قرار ملاقات با آقای فاضلیان (امام جمعه ملایر) ترتیب دادند؛ بنده ، پدر و پدرشوهرم به دیدار او رفتیم؛ آقای گماری گفت: «من بالای سر ترکمان بودم که شهید شد». پرسیدیم: «چطور شهید شد؟» گفت: «خمپاره افتاد در داخل سنگر» گفتم: «مطمئن هستید که شهید شد؟» گفت: «آن لحظه نه صدایی از او شنیدیم نه حرکتی» آنها نحوه شهادت آقا محمد را همان گونه که او در خواب برای من تعریف کرده بود، بیان کردند.      شهید ترکمانی، رزمنده‌ای که روی زمین نشسته است      * سفارش شهید تقواطلب به خانوادهاش      روزهای سخت زمستان بود؛ من و مادربزرگم و عمار باهم در خانه بودیم؛ به دلیل شدت سرما و اینکه نمی‌شد مادر بزرگم و عمار را بیرون ببرم، من هم در خانه مانده بودم؛ خیلی دلم می‌گرفت؛ واقعا خسته کننده بود؛ کسی حتی زنگ خانه‌مان را هم نمی‌زد؛ با خود می‌گفتم: «خدایا می‌شود یکی بیاید زنگ خانه ما بزند، حتی به اشتباه؟!».      یکی از همین روزها خانواده شهید «جلال تقواطلب» به منزل ما آمدند؛ خیلی خوشحال شدم؛ مادر شهید به من گفت: «جلال پسرم دیشب به خوابم آمد و گفت مامان چرا به خانواده ترکمانی سر نمی‌زنید، آنها خیلی دلتنگ هستند».      * گلایه شهید از گریه‌های من      از بس که از دوری آقامحمد گریه می‌کردم، یک شب خواب دیدم آقا محمد با موتور آمد به خانه؛ زانوهایش زخمی بود؛ به او گفتم: «آخه محمد تو کجایی؟»      گفت: «من می‌دانم تو چقدر سختی می‌کشی، می‌بینم که گریه می‌کنی، خیلی ناراحت می‌شوم؛ این قدر ناراحت نباش» در عالم رؤیا دیدم گوشه بالکن 3 عدد کوله‌پشتی هست؛ پرسیدم: «اینها چیست؟» گفت: «کوله‌پشتی بزرگ برای من است که رفتم؛ کوله پشتی وسط برای توست و دیگری برای عمار است؛ پشت سر هم به هم می‌پیوندیم».      در ادامه این گفت‌وگو  «عمار ترکمانی» تنها یادگار شهید ترکمانی اظهار می‌دارد:      مادرم در آن ایام روزهای سختی را پشت سر گذاشت؛ و برایم تعریف می‌کند که بعد از گذشت چند سال از شهادت پدرم بهانه او را می‌گرفتم و می‌گفتم: «می‌خوام دوازده تا بابای قوی بخرم تا برن بابام رو از پیش خدا بیارن». از وقتی که مدرسه می‌رفتم، فهمیدم پدرم شهید شده است؛ چون به من می‌گفتند: «فرزند شهید».      در طول این سالها مادرم دوست داشت که من مثل پدرم شوم و از اخلاق و خصوصیاتش تعریف می‌کرد!      من از پدرم هیچ وقت کمک نگرفتم، او خودش به من کمک می‌کرد؛ پشت کارهایم یک امداد وجود داشته همیشه؛ یک دست پشت من وجود داشت و نگذاشت من به بیراهه بروم!      هر چقدر سنم بالاتر می‌رود، بیشتر به این نتیجه می‌رسم که گفته‌های مادرم درمورد پدرم دور از اغراق بوده و هست. چون خودم قبل از دانشگاه 2سال در حوزه درس خوانده‌ام می‌دانم نوشته‌های پدرم بسیار نزدیک به گفته‌های علماست.      اکنون من به این نتیجه رسیدم که ما بچه‌های شیعه گلوله‌های آماده شلیک هستیم که زمانی باید شلیک بشویم. ما اگر شهید نشدیم می‌توانیم شهید تربیت کنیم.      ما قلم‌هاییم در دست ولی      کز لب ما می‌چکد ذکر علی




ادامه مطلب

ادامه نوشته

وصیت های شهدا در مورد حجاب


«و تو اي خواهر ديني ام: چادر سياهي كه تو را احاطه كرده است ازخون سرخ من كوبنده تر است.»

(شهيد عبدالله محمودي)



«خواهرم: محجوب باش و باتقوا، كه شماييد كه دشمن را با چادرسياهتان و تقوايتان مي كشيد.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مي بيني و دشمن تو را نمي بيند.»

(سردار شهيد رحيم آنجفي)



«حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.»

(شهيد محمد كريم غفراني)



«خواهرم: از بي حجابي است اگر عمر گل كم است نهفته باش و هميشه گل باش.» (شهيد حميد رضا نظام)



«از تمامي خواهرانم مي خواهم كه حجاب اين لباس رزم را حافظ باشند.»

(شهيد سيد محمد تقي ميرغفوريان)



«خواهرم: هم چون زينب باش و در سنگر حجابت به اسلام خدمت كن.»

(طلبه شهيد محمد جواد نوبختي )



«يك دختر نجيب بايد باحجاب باشد.»

(شهيد صادق مهدي پور)



«خواهرم: حجاب تو مشت محكمي بر دهان منافقين و دشمنان اسلام مي زند.»

(شهيد بهرام يادگاري)



«تو اي خواهرم... حجاب تو كوبنده تر از خون سرخ من است.»

(شهيدابوالفضل سنگ تراشان)



«به پهلوي شكسته فاطمه زهرا(س) قسمتان مي دهم كه، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعايت كنيد.»

(شهيد حميد رستمي)



«خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان:بي اعتنايي شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.» (شهيد علي اصغر پور فرح آبادي)



«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوي معنويت و صفا مي كشاند.»

(شهيد علي رضائيان)



«از خواهران گرامي خواهشمندم كه حجاب خود را حفظ كنند، زيرا كه حجاب خون بهاي شهيدان است.»

(شهيد علي روحي نجفي)


«مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداكاري شما رشد پيدا كردم.»

(شهيد غلامرضا عسگري)


«اي خواهرم: قبل از هر چيز استعمار از سياهي چادر تو مي ترسد تاسرخي خون من.» (شهيد محمد حسن جعفرزاده)



«خواهرم: زينب گونه حجابت را كه كوبنده تر از خون من است حفظ كن.»

(شهيد محمد علي فرزانه)



« خواهران ما در حالي كه چادر خود را محكم برگرفته اند و خود راهم چون فاطمه و زينب حفظ مي كنند... هدف دار در جامعه حاضرشده اند.»

(رييس جمهور شهيد محمد علي رجايي)



قدیما عکس های عاشقی اینجوری بود !!!!



قدیما   عکس های عاشقی  اینجوری بود !!!!



قدیما 

عکس های عاشقی

اینجوری بود !!!!


ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟


فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد

ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟


باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟


لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟


پول بی شبهه وناچیز ز همه دارائیت

داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟


حاضری گوشی همراه تورا چک بکند

با چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟



واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران

میتوان خواند تو را شیعه اثنا عشری؟؟؟



روایتی از مخوف‌ترین زندان‌های صدام تا شهید شدن ۴ فرزند+عکس



حرف‌های تکان‌دهنده یک مادر در گفتگو با فارس

روایتی از مخوف‌ترین زندان‌های صدام تا شهید شدن ۴ فرزند+عکس

مادر شهیدان تقوی می‌گوید: دو ماه در زندان‌ صدام به سختی گذراندم؛ از بچه‌هایم خبر نداشتم؛ بعد هم صدام ما را از عراق بیرون کرد، وقتی بالای کوه بین مرز ایران و عراق رسیدم، رو به کربلا ایستادم و با گریه گفتم: «خانم زینب! ما هم مثل شما شدیم».









خواندن مصاحبه


ادامه نوشته

چـفـیـه و چـادر !

فـکـر کـن ...  چـنـد چـفــیـه ،  خـونـی شـد ،  تــا ،  چـــادری ، خـاکـــی نـشـود ...



فـکـر کـن ...

چـنـد چـفــیـه ،

خـونـی شـد ،

تــا ،

چـــادری ، خـاکـــی نـشـود ...



به نقل از : حجاب برتر ( چادر )

دفاع از ناموس


این قهرمانان رفتند برای دفاع از ناموس

عده ای در خیابان میروند برای شکار ناموس




http://media5.irna.ir/1391/13911005/80472042/80472042-3573938.jpg




دختر و پدر


نزدیک عملیات بود. می دانستم دختردار شده.یک روز دیدم سرپاکت نامه از جیبش زده بیرون.گفتم: این چیه؟ گفت عکس دخترمه. گفتم:بده ببینمش. گفت خودم هنوز ندیدمش. گفتم چرا؟ گفت الان موقع عملیاته.می ترسم مهر پدر فرندی کار دستم بده.باشه بعد.



جگرگوشه ی من رفت تا کسی چادر از سر دختر مردم نکشه

پای درد و دل هر مادر شهید که نشستیم...


دست هر مادر شهیدی را که بوسیدیم...

اشک هرمادر شهیدی را که شاهد شدیم...

همشون فقط یه چیز ازمون میخواستند:

به دوستاتون بگید که جگر گوشه ی من رفت ، تا کسی چادر از سر دختر مردم نکشه...



*******


شهیده مهین دانشیان


*********

*******


*****

 

حجاب+چادر+شهدا+دختر+با حجاب




متن بالا دلنوشته ی یکی از کاربران وبلاگ به نام" سربازکوچک... " است.

ای شهید دستی برآر

شهدا شهید دفاع مقدس



ای شهید، ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود برنشسته ای!
دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش ...


" سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی "

گناه یک شهید 16 ساله

گنــاه یک شهـــید ۱۶ ساله

در تفحص شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید 16 ساله پیدا شد که گناهان هر روزش را در آن یادداشت می کرد،گناهان یک روز او این ها بود:

۱- سجده نماز ظهر طولانی نبود

۲- زیاد خندیدم

۳- هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد.


اين مرد براي تو شوهر نمي شود


سر سفره عقد نشسته بوديم، عاقد که خطبه را خواند، صداي اذان بلند شد. حسين برخاست، وضو گرفت و به نماز ايستاد،

دوستم کنارم ايستاد و گفت: اين مرد براي تو شوهر نمي شود.

متعجب و نگران پرسيدم: چرا؟ گفت: کسي که اين قدر به نماز و مسائل عبادي اش مقيد باشد، جايش توي اين دنيا نيست.

«شهيد حسين دولتي»

التماس دعا




به نقل از وبلاگ : يازدهمين دلشكسته


رسالت زينبي را در جامعه ايفا نماييد


خواهران عزيز، حجاب خود را حفظ كنيد، شما بايد در مقابل شايعه پراكني ها و بي حجابي ها مبارزه كنيد و رسالت زينبي را در جامعه ايفا نماييد.


شهيد علي اصغر عدالتيان



گروه سایبری ترویج حجاب و عفاف ،حجاب و عفاف، حیا ،حجاب آقایان ، پوستر و فلش کارت حجاب ، نگاه ،حجاب اسلامی،غیرت، حجاب بانوان پوشش اسلامی، پوشش،طرح لباس اسلامی، زنان ایرانی، دختران ایرانی ،محجبه ، تی شرت ، لوگوی حجاب، نماد حجاب، ضوابط پوشش دانشگاه های جهان، قانون حجاب، مقاله حجاب، تازه مسلمانان، حجاب در دنیا، مدل لباس، فمینیسم ،روابط دختر و پسر، آرایش، حضرت زهرا(س)، حجاب در قرآن، تمبر حجاب، تندیس حجاب، عفت، حجاب، طرح امنیت اجتماعی، حجاب، عفاف و حیا، چشم چرانی، کنترل نگاه، بد حجاب بدحجابی، تحریک جنسی، شهوت، الحجاب الاسلامیه، چادر، مقنعه، دانشگاه، سیاست، بازیگران سینما، بدحجابی در سینما، حجاب در سینما، حدیث حجاب، مقاله حجاب، تحریم کالای صهیونیتی، لوازم آرایشی، نقاشی و انیمیشن حجاب ، بازی حجاب، پازل منچ ، شیطان، جنگ نرم ، افسر، جهاد فرهنگی، تصاویر متحرک حجاب ، محصولات فرهنگی، اسلام، عیون ، عین ، زنان سرزمین من، پروانه، نقطه صفر پروانه شدن، جعفرپیشه، گروه فرهنگی هنری صریر(نوای آب) ، مو، همسر، حجاب و دفاع مقدس، حجاب در ادیان دیگر، حجاب در دنیا، دعا، حجاب کودکان، چادر نماز، روشهایی بستن روسری، تجلیل، تقدیر، امر به معروف نهی از منکر، اصفهان، روبنده، روسری، چادر، طرح گرافیکی حجاب، گرافیک حجاب، فتوشاپ، فوتوشاپ، وکتور،حجاب و ورزش، حجاب و اشتغال، ورزشکاران محجبه، حجاب در غرب، بسیج، کودک، باربی، عروسک، اسباب بازی، شعار حجاب، راهپیمایی و تظاهرات حجاب، طرح ساک دستی، بانوان، فلش کارت و نمایشگاه حجاب، لوازم التحریر حجاب، سایبری، عکس حجاب، انیمیشن، من یک محجبه ام، طراحی، فلش ، جالب، برهنگی فرهنگی، صنعت برهنگی نساجی، پوشاک، مروه شروینی، شهیده حجاب، روز بین المللی حجاب، 21 تیرماه، گروه سایبری ترویج حجاب و عفاف، شربینی، دوئل، سکس، کلیپ، مستهجن، دوست دختر دوست پسر، شهید، احکام حجاب، چتر حجاب، صدف حجاب، حجاب کارکنان، cyber group promoting chastity and hijab، hijab، hejab، islam، eslam، iran، veil، Cyber group promoting chastity and hijab, hijab and chastity, modesty, hijab Gentlemen, posters, flash cards veil, looking, hijab, Islamic fervor, the Islamic veil covering Ladies, cover designs of clothing, Iranian women, Iranian women, wearing hijab, t-shirts , logo veil, the symbol of the veil, covering universities in world terms, the hijab, hijab articles, new Muslims, hijab in the world, Cindy, feminism, male and female relationships, makeup, Hazrat Zahra (SA), the veil in the Qur'an, stamp veil , Statue of hijab, modesty, hijab, social security scheme, the veil, chastity and modesty, ogle, controlled look bad hijab dress, sexual stimulation, lust, Alhjab Alaslamyh, tents, Mqnh, universities, politics, actor, film dress , veil the cinema, Hadith hijab, hijab article, Shyvnyty boycott goods, cosmetics, paint and animation hijab, hijab game, Puzzle Mnch, Satan, war, soft Officer, Cultural Jihad, hijab movies, products, culture, Islam, Yvn, also, Women of My Land, butterfly, butterfly zero point being Ja'farpisheh, cultural and artistic Sryr (Melody water), hair, husband, and defend the holy veil, hijab in other religions, the veil in the world, prayer veil children, prayer tent, Close scarf ways, celebrate, appreciate, to the famous injunction of denying, Esfahan, housecleaner, scarf, veil, hijab graphic design, graphics, veil, photoshop, vector, veil and sports and employment, hijab, athletes wearing hijab, the veil in the West , Mobilization, Child, Barbie, dolls, toys, slogan hijab, hijab protests and demonstrations, project hand luggage, ladies, flash cards and exhibition hijab, hijab stationery, Cyber, photo hijab, animation, I'm wearing hijab, design, flash, fun, cultural nudity, nudity textile industry, clothing, Shervin Marwah, Shhydh hijab, hijab International Day, 21 July, the group unveiled Cyber promote chastity, Shrbyny, duel, bands, clips, obscene, girlfriend boyfriend, martyr , sentences hijab, hijab umbrella, shell hijab, hijab staff


مراسم استقبال از پیکر شهیدان دوران دفاع مقدس


حجاب و شهدا+شهدا+شهید+دختر


مراسم استقبال از پیکر شهیدان دوران دفاع مقدس



با چشمان کاملا باز انتخابش کردم

شهیده مهین دانشیان

هنوز بعضی از همکاراش توی بیمارستان بی حجاب بودن ،


همین طور بعضی از زن های فامیل

ولی مهین همیشه حجابش رو حفظ می کرد . واسه همین بعضی ها بهش توهین می کردن

و می گفتن از تو بعیده این همه ساده باشی !! و تحت تاثیر جو انقلاب قرار بگیری  ...

آخه این چیه سرت کردی ؟!!

مهین هم میگفت : من به بقیه کار ندارم و برای حجابم هدف دارم .

چون مسئله ی حجاب رو از ته دل درک کردم  و اصلا از روی سادگی و نادونی با حجاب نشدم

به خونوادش هم که به خاطر توهین ها ناراحت می شدن میگفت :

مطمئنم همین هایی که به حجاب اهمیت نمی دن  بیشتر از من بهش مقید میشن




شهیده مهین دانشیان

شهادت:1359
علت شهادت : بمباران آبادان
برگرفته از:عروس خاک،صفحه 34

منبع : جهان نیوز

به نقل از : محجبه ها فرشته اند

خواهرم! فاطمه وار سختی ها را تحمل كن

خواهرم! فاطمه وار سختی ها را تحمل كن.

فرازی از وصیت‌نامه شهید فریدون مقدوری


فروشی نیست!

فروشی نیست!

دختر یک آدم طاغوتی بود. یک روز آمد در مغازه. یادم نیست چه می خواست؛ ولی می دانم محمود چیزی به او نفروخت. دختر عصبانی شد، تهدید هم کرد حتی!

شب با پدرش آمد دم خانه مان. نه گذاشت و نه برداشت، محکم زد توی گوش محمود! محمود خواست جوابش را بدهد، پدرم نگذاشت. می دانست پدرش توی دم و دستگاه رژیم، بروبیایی دارد. هرجور بود قضیه را فیصله داد.

دختره، دو سه بار دیگر هم آمد در مغازه. محمد چیزی به او نفروخت که نفروخت؛ می گفت:«ما به شما بی حجاب ها، هیچی نمی فروشیم.»

ساکنان ملک اعظم1، منزل شهید کاوه، ص4